جوجوی منجوجوی من، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 24 روز سن داره

فاطمه جوجه حنایی مامان رهرا

دخملم چهل روزه شد بگو باریکلا....

ای مامان فدات ک شه داری بزرگ میشی فداییی داری مامان بااین همه دلبریات ک تازه داری شیرین ترم میشی چهل روگیت مباااااااااااااااااااااااارک دخترم دور سرت بگردم ک الان داری حسابی خودتو میکشی ک از خواب پاشی اخه وقت شیرته مامان اخ اخ انقد جدیدا خوشگل شیر میخوریمنم ک عاشق شیر دادن نمیدونی چ لذتی میبرم وبیشتر از همه موقعی ک شیرو پس میدی لباسامون و کثیف میکنی میخام لهت کنم روزی سه دس تو لباس کثیف میکنی ٦ دست من نمیدونم چرا این چند وقته ک انقد مهیب بالا میاریجرات ندارم بدمت دس کسی همه ازت میترسن ولی با این حال بازم سرت دعواس دورت بگردم کلا ک چرکی مث  باباییت یا شیر پس میدی یا نم پس میدی بابایی هر چی در میاره باید برا تو پوشک بخره اخ ک چقد برام&nb...
3 ارديبهشت 1393

با تو مادر شدم دخترم....

سلام عزیز کرده ی مامان امسال اولین سالی بود ک روز مادر  منم بخاطر وجود تو این اسم خوشگل روم بود و مادر خطاب شدم و تبریک خیلی ها رو از این بابت گرفتم الهی قربونت برم الهی ک بتونم حق این اسم و برات ب خوبی ادا کنم همه کسم خیلی دوست داررررررررررم مامانی جونم ...
1 ارديبهشت 1393

یک ماهگیت مبااااااااااااااارک دور دونم

سلام عزیز کرده ی مامان قربون شکل مث ماهت برم ک الان انقد خوشگل کنارم خوابیدی  امروز یک ماه شد م خدا فرشته کوچولومو اورد ه تو بغلم الهی فداتشم از وقتی اومدی شادی رو اوردی خونمون ی دونه خانومم   با بابا قرار گزاشتیم هرما ه روز تولدتو جشن بگیریم و امشبم قراره ب  افتخار یک ماهگی نینی بریم مهتاب و جشن سه نفره بگیریم تو این ی ماه همه چیت خوب بوده اصلا اذیتم نکردی بیشتر اوقات خوابی و ساعت شیر خوردنتم مث ساعت تنظیمه  سر دوسلعت پا میشی فقط سه شب با ی روز ک دل درد داشتی یکم خیلی کم گریه کردی فداشم من الهی دیگه همه ش ارومر بودی انقد اروم ک همه خودشونو میکشن بت میزنن باباجون فلکت میکنه پا نمیشی ک نمیشی انقد خانومی ک ن/ولکه چشمت...
27 فروردين 1393

اتفاقات و ژیشرفت های خانومی

سلام جیگررررررررررررررررر مامان زهرا عزیزم این کارایی  ک میکن جزو حرف هایی ک نشون میده داری بزگ میشی یکی نافت ک روز هفتم افتاد یکی سایز پوشکت ک بعد ١٥روز کوچیکتشد و ی سایز رفت بالا یکی اولین خنده ت ک ساعت ٥ روز دوم بدنیا اومدنت کردی دور سرت بگردم فعلااااااااااااااا بوس چون داری گریه میکنی راستی دیروز گوشتم سوراخ کردم تو هجدهمین روز تولدتت نفسی ی عالمه عکس دارم ک برات باید بزارم گوشتم باهاش میزارم مامان بوس تا بعد گشنه خانم عکس  گوش گل دختر مامان فدات ...
27 فروردين 1393

ی دونه م بیشتر بیدار میمونه و پوست مامانشو کنده =((

سلاااام همه کسم خوب ک هستی عزیز کرده فقط داری مامانو اذیت میکنی شبا چند شبه تاصب بیداری  و نمیزاری مامانت بخابه ی وقتایی دیگه از خواب دماغم میخوره زمین ولی نمیتونیم با بابای ی بخابیم البته گریه نمیکنیا منتها من اصن دیه خواب بم حروم شده روزم ک میخابی من تا یکم کارارو بکنم و لباستو بشورم باز بیدار میشی و گشنه شدی خلاصه ک مامانی و داغون خودت کردی الانم ک دارم مینویسم ی لحطه خوابیدی و من بجای خواب فداکاری کردم و برات خاطراتتو ثبت میکنم بنطرت من کی باید بخابم دختر ی عشق مامان؟ ولی انقد شیرینی ک اصن جا برا اعتراض کردن نطزاشتی قربونت بشم منننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننن بزا عکس الانتو بزارم بر...
27 فروردين 1393

ی عالمه حرف با دخترم از از شب قبل بدنیا اومدنش گرفته تاااااامروز ک قربونش برم اومده خونه خودش:-×

سلااااااااااااااااااااام همه کسه مامان زهراالهی قربون خوشگلیات بشم قربون قد و بالات برم ک انقد خوشگل وئ ماهییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی مامانی دلش ضعف میره برات انقد خواستنی هسی بابایی هم ک دیگه هیچی مث پروانه دور سرت میچرخه و قربوون صدقت میره خوب بزا از اول برات بگم ک چ ب سر من اومد تا اومدی قربون شکل ماه ت برم  خانوم خوشگلم اول اینکه بخاطر بخاطر بدنیا اومدنت تورو ز شهادت خانم فاطمه ی زهرا اسمت شد فاطمه دور سرت بگرررررررردم و همونجور ک برات نوشتم ٢٤ اسفند موعد بدنیا اومدنت بود وای نمیدونی مامانی چ استرسی داشتم ی جورایی باید بگم ک دیگه داشتم میمیردم از ترس از دوروز قبل ٢٤ولی انقد کار داشتم تو خونه و بیرون برا تکمیل کا...
27 فروردين 1393

عکس هایگل خانومم

اولین روز فاطمه خانومم تو بیمارستان دومین روز بعد ترخیص از بیمارستان قربون چشمات برم ک از ساعتای اول همین قد باز بود روز سوم نفس خانوم الهی مامان دورت بگرده ک نور ادیتت میکنه دستتو میزاری رو چشات نفس اندر کلاه خوابیده اخخخخخخخخخخخخ روز چهارم قربوت برم ک داری بزرگ میشی و خانوم تر روز پنجم عشقم روز ششم گل دخم اینم از روز هفتم عزیز کردم   روز هشتم و شب سال تحویل هفت سین خونه مامانی با دخی روز نهم گل خانومم گل در اومد از حموم  فاطمه دراومد از حموم (قربونت بشم ده روز گیت مبارک) روز دهم و اولین خنده باصدا ...
27 فروردين 1393

24اسفند ایشالا دخترم میاد تو بغلم هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

سلام دخمل نازم چطوری عروسک مامان  الهی مامان قربونت بشمممممممممممممممممممم ک تکونات انقد زیاد شده و محکم وقوی عزیزکردهم همونطور ک گفته بودم دکتر گفته بود شنبه ١٧ اسفند برم برا نوبت دکتر فدا مدا رفتم ااول دکتر بیهوشی  اونجا گفت مشکلی نیس بی هوشم میکنن واقعا خوشحال شذماااااااااااااا اخه مامان از سر کردن میترسم بعدش رفتم پیش دکتر عبد خدا گفت ی سونو دیگه بده ببینیم وزن جقله مامان چنده اخه هنوز وقت داری  منوبابایی هم ک عاشق سونو یک ذوقی کردیم  و رفتیم دیروز رفتم سونو گرافی یعنی ١٨ اسفند وزن دختر خوشگلم ٣٢٣٠ گرم بود یکم غصه م شد اخه اوایل بهتر رشد میکردی مامان یکم خودمو سرزنش کردم ک شاید من کم کاری کردم و خوراکم دقت ن...
19 اسفند 1392

عوض شدن اسم دخترم ...بهار مامان ب هستی مامان منتقل شد:-×

سلام هستی مامان زهرا و بابا اره مامانی از دیشب اسمت شد هستی  همونجور کمیدونی از اول بارداری من و بابا و همه بهار صدات میکردیم ولی ب گفته ی ماان فضه اسم نوه اولو باید بابای بابا انتخاب کنه و تایید کنه دیشب بابا مهدی ب بابا شعبئون گفت بنده خدا ایرادی نگرفت گ فت چند تا اسم بزاریم لای قران هر کدوم شد بهار .هستی .عسل . غزل .فاطمه رو گداشتیم ک هستی دراومد و چون از بین قران در اومد  دیگه حرفی روش نیس از این بعد شدی هستی مننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننن یکم برای همه غیر قابل قبوله چون هشت ماه بهار صدات کردیم و هر جچچی خریدیم گفتیم وسیله بهار ه و لی عادی میشه خودمم ی جوریم حتی بابا مهدی هستی قشنگه ها چون بت گفتیم بهار ان...
10 اسفند 1392

با کمی تاخیر باید بگم دخترم شده نزدیک سه کیلو بگو باریکلا:))

سلام دخملوی خوشگل مامان زهرا وبالاخص پدر مهدی خوبی عشقم ؟منم شکر خیلی خوب نه ولی بدم نمیگدره بم با وجود بابا مهدی کلی نازم خریدار داره مامانی ٥ اسفند رفتم برا دیدار خانم خوشگلم دخملیم با بابایی ک خدا رو شکر گفت همه چی خوبه و دخترم ماشالا ٢٨٥٠گرم وزنش شده الهی دورت بگردم ک بزرک شدی دختر خوشگلم فقط مشکلی ک بود گفت یکم مایع دور بچه زیاده ک نگرانمون کرد سریع زنگ ردیم ب دکتر عبد خدا گف باید مراجعه کنیم فرداش ساعت ٨ نو بت داد رفتیم و گفت خدارو شکر همه چی خوبه و موردی نیس ایشالا اخر هفته بعد یعنی اخر این هفته برم برا تعیین روز عمل اخ جوووووون دخترم دیگه داره میاد قربونش بشم نمیدونی منو بابایی هر چی بروز ای اخر نزدیک تر میشیم بیشتر دلمون برات م...
10 اسفند 1392