جوجوی منجوجوی من، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 9 روز سن داره

فاطمه جوجه حنایی مامان رهرا

چقدر ندیده وابسته ت شدم در دونه م....

1392/10/18 15:05
69 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزکم ،

حضورت رو بیش از پیش حس میکنم و از وجودت لذت میبرم ...

حسی عجیب که هیچ وقت درگیرش نشده بودم ...

چیزی مثل یک رویا ، مثل یک خواب ... یک خواب شیرین ...

حسی لبریز از ترس و هیجان و شادی و لذت ...

چیزی شبیه به هیچ چیز در وجودم لانه گزیده و رشد میکند ، چیزی که تا چندی پیش نبود و الان هست ...

چیزی که عشقمان را به تمامه به تصویر میکشد ...

یک هدیه ، از بهترین کسی که میتواند به من هدیه ای ارزشمند بدهد ...

هدیه ای که با شیره وجود من سبز میشود و جان میگیرد و با حضورش زندگیمان را سبزتر و پرجان تر میکند ...

این تنها هدیه ایست که هرگز راضی به پس دادن و تعویضش نیستم ...

پس ؛

از بزرگی که این هدیه را به من بخشیده ملتمسانه تمنا دارم این هدیه را به ما ببخشد و برایمان نگهش دارد ، در پرتو لطف و بزرگی اش ...

باشد که شاکر باشیم ...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)