چقدر ندیده وابسته ت شدم در دونه م....
سلام عزیزکم ،
حضورت رو بیش از پیش حس میکنم و از وجودت لذت میبرم ...
حسی عجیب که هیچ وقت درگیرش نشده بودم ...
چیزی مثل یک رویا ، مثل یک خواب ... یک خواب شیرین ...
حسی لبریز از ترس و هیجان و شادی و لذت ...
چیزی شبیه به هیچ چیز در وجودم لانه گزیده و رشد میکند ، چیزی که تا چندی پیش نبود و الان هست ...
چیزی که عشقمان را به تمامه به تصویر میکشد ...
یک هدیه ، از بهترین کسی که میتواند به من هدیه ای ارزشمند بدهد ...
هدیه ای که با شیره وجود من سبز میشود و جان میگیرد و با حضورش زندگیمان را سبزتر و پرجان تر میکند ...
این تنها هدیه ایست که هرگز راضی به پس دادن و تعویضش نیستم ...
پس ؛
از بزرگی که این هدیه را به من بخشیده ملتمسانه تمنا دارم این هدیه را به ما ببخشد و برایمان نگهش دارد ، در پرتو لطف و بزرگی اش ...
باشد که شاکر باشیم ...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی