اقای بابا دخترشو دید و از شوق گریست...
سلام دورت بگرده مامانی ک جدیدا خوب یاد گرفتی چجوری با تکونات از مامان و بابا دلبری کنی این چند روز حسابی مامانو بابا تو ترسوندیا اخه تو تو دلمن سرماخورده بودی و.مامان همش تب میکردم دورت بگردم کلی غصه م دادی تا خوب شدی درد و بلات بجون مامانت باشه ولی تو هیچ وقت مریض نشی خوشگل مامان بعد سه روز بستری بودن از بیمارستان ب مون گقتن باید بریم سونوگرفی ک مطمین شیم خانومی مامان سالم بعد مرخص شم این بار بابایی هم اومد تا حالا ندیده بود تورو اگه بدونی چقد ذوق کرد تورو ک دید بهار داشت گریه میکرد البته از ذوق دیگه تو این سونو گرافی دختر مامان 527 گرم شده بود و فعلا دختری مامان ب پا هستش و باید سزارین شم انقد خوشحالمممممممممممالهی قربووووووووووونت برم مامانی کی بشه بزرگ شی اینایی ک برات کینویسمو بخونی عزیز دلم منو بابایی ک خیلی مشتاقیم تو رو ببینینم فدا مدا تو ولی فک نکنم از این صداهایی ک از ما میشنوی فک نکنم مامان بابای خل دیوونه بخای
اینم عکس سونو گرافی ای ک رفتم :