جوجوی منجوجوی من، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 8 روز سن داره

فاطمه جوجه حنایی مامان رهرا

حس نیاز...

1392/10/18 14:11
84 بازدید
اشتراک گذاری

سلام فرشته کوچولوی خوجل  موجل منSmiley 

مامان اینجارو تازه برات درست کرده و  دلش میخواد تمام لحظه های مادرانشو اینجا بنویسه  تا وقتی یاد گرفتی ک بخونی بیای ببینی و ازش لذت ببری نفس مامانComputer    

جونم برات بگه مادری روز تقریبا میشه گفت بهاری (1387/12/19)من و بابا جونیت پای ی سفره عقد خوجل موجل نشستیم و با یکی یه "بله"جانانه ب هم گفتن ازدواج شدیمheartshape2.gif

بعدشم تو ی شب زمستونی و بارونی سال 89 (1389/11/21)عروسی گرفتیم و رفتیم خونه خودمونSmiley

همه چیز خوب پیش میرفت و ما هم شاد شاد گاهی اینجوری خوشحالگاهی اینجوری گاهی هم اینجوری داغونبعد ی دعوای جانانه تا اینکه اخرای سال 91 ی حس نیازی اومد سراغمون ک ی دفه بگیم جای ی نی نی خوشگل و ناز تو زندگیمون خالیه654.gifخلاصه با کمی تردید اقدام کردیم  بابا همش کتاب میخرید و میخوند Reading a Bookدیگه میشهازش در باره کتاب ریحانه  بهشتی امتحان گرف از بس خوندهگاهی هم من تو نت میگشتم و میخوندم در باره بارداری و زایمانComputerتا عید مشغول بودیم ک دیگه خونمون و جاب جا کردیم و اومدیدم پایین خونه بابا شعبون اینا  همچنان شبا تا  همیشه در موردش حرف میزدیم ی وقتایی میرفتیم لباسم برات میخریدیم  و همیشه سر نماز برا سه تامون دعا میکردم "خدای خوبم همیشه حواست ب من و مهدی و نی نی ای ک هنوز نیومده باشه ..."تا یروز تابستونی (29/03/1392)خدا تورو بمون هدیه داد عشقم 

 

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)